در سال 88 خبر مرگ خیلی ها را شنیدیم و متاثر شدیم. پس از مرگ پرویز مشکاتیان فکر می کردم دیگر خبر مرگ هیچ کسی در این سال تکانم نخواهد داد، ولی دیشب که بی بی سی از مرگ جروم دیوید سلینجر خبر داد، خشکم زد. اصلا دلم نمی خواست باور کنم که خالق ناتور دشت از جهان رفته، نویسنده ای که زندگی اش را در انزوای خودخواسته گذراند و حریم شخصی اش را از دسترس رسانه ها دور نگه داشت. ناتور دشت یکی از بهترین تجربه های خواندنم بود و هولدن برای همیشه با من ماند. اگر بخواهم پنج شخصیت داستانی ماندگار را نام ببرم، بی تردید یکی از آنها هولدن خواهد بود. کتاب را به انگلیسی خواندم، ولی همیشه دلم خواسته ترجمه اش را بخوانم تا ببینم مترجم چطور از پس زبان بسیار محاوره ای و منحصربه فرد آن برآمده است. من ترجمه محمد نجفی را در کتابخانه ام دارم که نشر نیلا منتشر کرده ولی فرصت خواندنش هنوز پیش نیامده است. ناتور به معنای نگهبان است. هولدن (Holden) که نامش از hold به معنی نگه داشتن و حفظ کردن می آید، نوجوانی است بیزار از جامعه متظاهر، خودفریب و منحرفِ آدم های بالغ. او دلش می خواهد نگذارد جهان معصوم کودکی از دست برود. او پیش خواهرش فیبی اعتراف می کند که دلش می خواهد نگهبان دشت باشد و لبه پرتگاه خطرناک بایستد و نگذارد بچه هایی که به طرف پرتگاه می آیند سقوط کنند. البته همان جا هم می گوید که خودش می داند آرزوی مضحکی دارد. واقعیت زندگی اجتماعی با خواسته هولدن همآهنگ نیست و دنیا برای آرزوی معصومانه او جایی ندارد. در پایان رمان او را می بینیم که تمام قصه اش را از یک آسایشگاه روانی روایت کرده. دیگر دلش نمی خواهد بیشتر از این چیزی بگوید. از اینکه قصه اش را برای خیلی ها گفته پشیمان است. فقط می داند که بعد از گفتن تمام این حرف ها دلش برای خیلی ها تنگ شده است. دلم برای خیلی ها تنگ شده...
1 نظرات:
بسیار از این خبر متأسفم. ترجمه محمد نجفی فوق العاده است.
ارسال یک نظر