۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

جلسه نقد کتاب

رمان "سایه اش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد" نوشته حسین نوش آذر در مرکز تحقیقات جامعه شناسی و ادبیات راهبرد پیمایش نقد می شود.
این جلسه روز یکشنبه 7 شهریور با حضور مشیت علایی، حسن محمودی و الاهه دهنوی برگزار می شود. این نخستین جلسه از سلسله نشست های مرکز تحقیقات ادبیات و جامعه شناسی راهبرد پیمایش است که یکشنبه، هفت شهریور، ساعت 5 بعد از ظهر برگزار می شود.
 محل برگزاری: تهران، میدان ولی عصر، بلوار کشاورز، بعد از تقاطع فلسطین، خیابان کبکانیان، کوچه فرگاه، پلاک 3
ورورد برای عموم آزاد است.

۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

سانسور جزئي از وجود من است

امروز مصاحبه فريبا منتظرظهور را در ايسنا خواندم. رمانش مادرم ليلي غيرقابل چاپ اعلام شده است و او معتقد است كه خط قرمزها را مي شناسد و پا را از حد فراتر نگذاشته است. حكايت سانسور و اصلاحيه و توقيف اين روزها درد مشترك خيلي از اهالي هنر است.
 و من باز پر از خشمم و دلم مي خواهد بد و بيراه بگويم به هرچه سانسورچي. از خودم مي پرسم اينها كه هستند كه مواجب مي گيرند و مي افتند به جان متن و فتوا مي دهند براي هنر. توي ذهنم با صداي بلند مي گويم متنفرم از هرچه سانسورچي و مي روم توي فكر. چيزي نمي گذرد كه خودم را هم در ميان جماعت سانسورچي مي بينم. مگر غير از اين است كه از صبح كه چشم باز مي كنم تا شب كه خسته و بي رمق پلكهايم روي هم مي افتد، دارم افسار مي زنم به فكرم، به حرفهايم، به نوشته ها و ترجمه هايم.
پيش آدمهايي كه دوستشان دارم نقشي را بازي مي كنم كه خوشايند آنها  باشد، به عبارتي بخشي از وجودم را سانسور مي كنم. وقتي داستان مي نويسم رفتار و گفتار شخصيتها را سانسور مي كنم. گاهي به تخيلاتم هم افسار مي زنم كه مبادا از كنترلم خارج شوند. خيلي متنها را دوست دارم و دلم مي خواهد آنها را ترجمه كنم ولي نمي شود، چون نه من مي توانم بنويسمشان و نه سانسورچي ارشاد آنها را برمي تابد. خلاصه خودم هم يك سانسورچي قهارم. سانسور در من نهادينه شده و حالا جزئي از وجود من است. دلم تنگ مي شود براي آن بخش از وجودم كه سالهاست گوشه اي تاريك پنهانش كرده ام.