۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

خالق ناتور دشت هم رفت



در سال 88 خبر مرگ خیلی ­ها را شنیدیم و متاثر شدیم. پس از مرگ پرویز مشکاتیان فکر می ­کردم دیگر خبر مرگ هیچ­ کسی در این سال تکانم نخواهد داد، ولی دیشب که بی بی سی از مرگ جروم دیوید سلینجر خبر داد، خشکم زد. اصلا دلم نمی­ خواست باور کنم که خالق ناتور دشت از جهان رفته، نویسنده ­ای که زندگی اش را در انزوای خودخواسته گذراند و حریم شخصی ­اش را از دسترس رسانه ­ها دور نگه داشت. ناتور دشت یکی از بهترین تجربه ­های خواندنم بود و هولدن برای همیشه با من ماند. اگر بخواهم پنج شخصیت داستانی ماندگار را نام ببرم، بی­ تردید یکی از آنها هولدن خواهد بود. کتاب را به انگلیسی خواندم، ولی همیشه دلم خواسته ترجمه ­اش را بخوانم تا ببینم مترجم چطور از پس زبان بسیار محاوره­ ای و منحصربه ­فرد آن برآمده است. من ترجمه محمد نجفی را در کتابخانه ­ام دارم که نشر نیلا منتشر کرده ولی فرصت خواندنش هنوز پیش نیامده است. ناتور به معنای نگهبان است. هولدن (Holden) که نامش از hold به معنی نگه داشتن و حفظ کردن می آید، نوجوانی است بیزار از جامعه متظاهر، خودفریب و منحرفِ آدم ­های بالغ. او دلش می ­خواهد نگذارد جهان معصوم کودکی از دست برود. او پیش خواهرش فیبی اعتراف می­ کند که دلش می ­خواهد نگهبان دشت باشد و لبه پرتگاه خطرناک بایستد و نگذارد بچه ­هایی که به طرف پرتگاه می ­آیند سقوط کنند. البته همان­ جا هم می گوید که خودش می ­داند آرزوی مضحکی دارد. واقعیت زندگی اجتماعی با خواسته هولدن هم­آهنگ نیست و دنیا برای آرزوی معصومانه او جایی ندارد. در پایان رمان او را می بینیم که تمام قصه ­اش را از یک آسایشگاه روانی روایت کرده. دیگر دلش نمی ­خواهد بیشتر از این چیزی بگوید. از اینکه قصه ­اش را برای خیلی ­ها گفته پشیمان است. فقط می داند که بعد از گفتن تمام این حرف ­ها دلش برای خیلی ­ها تنگ شده است. دلم برای خیلی ­ها تنگ شده...

1 نظرات:

ناشناس گفت...

بسیار از این خبر متأسفم. ترجمه محمد نجفی فوق العاده است.