۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

ویلیام ترور به روایت تهران امروز



خدا را شکر بالاخره دوستان مطبوعاتی به یاد ویلیام ترور هم افتادند. نمی دانید چقدر ذوق کردم وقتی خیلی اتفاقی این صفحه روزنامه تهران امروز را روی اینترنت پیدا کردم. روز شنبه به دلیل مشغله های کاری فراوان فرصت نکردم نگاهی به روزنامه ها بیندازم. مهم این است که این نویسنده بزرگ ایرلندی کم کم دارد در ایران مورد توجه قرار می گیرد. یک بار یکی از دوستان مترجم به من توصیه کرد که کارهای این نویسنده را به خاطر نثر دشواری که دارد ترجمه نکنم. گفت پرفروش نیست و خوانندگان واقعی ادبیات به سراغش می آیند. گفتم من هم همین را می خواهم.

گفت‌وگو ترور با گاردين پس از 45 سال
اندوه‌ از درون من سرچشمه مي‌گيرد

وقتي سرانجام توانستم ملاقاتي با ويليام ترِوُر داشته باشم، با لحني كه ناشي از رضايت بود،گفت: «پيش از اين يك بار با گاردين گفت‌وگو كرده‌ام. البته اين گفت‌وگو به سال 1964 برمي‌گردد، به همين خاطر شايد نشود آن را به‌حساب آورد.» بي‌ميلي نويسنده‌اي پركار و بين‌المللي چون ترِوُر براي مصاحبه با رسانه‌ها، وي را به نويسنده‌اي گوشه‌گير تبديل كرده است. اغراق نيست اگر بگويم كه سال‌ها انتظار - و چندتايي كارت‌پستال با دست‌خط ريز اين نويسنده اين گفت‌وگو را ميسر كرد. آن‌گونه كه خود او نيز تاييد مي‌كند: «همواره

بابك واحدي
تهران امروز

ترِوُر گرچه بسيار كم‌حرف است، ولي توانايي ذاتي خاص داستان‌سرايان در به ياد آوردن آسان گذشته خود در ادبيات او بسيار پررنگ است، آنقدر كه گاهي وقت‌ها گويي اين زندگي كس ديگري‌ست كه چنين شفاف به خاطر دارد. البته معتقد است: «هرچه من مي‌گويم تا حدي بر حدس و گمان استوار است. همه ما با نوعي تمايل به مبالغه و اغراق مواجه هستيم، به ويژه اگر سن‌مان زياد باشد؛ به هر برش بزرگ از زندگي كه نگاه مي‌كنيم كمي از خود به آن مي‌افزاييم، مي‌بينم كه دارم اين كار را مي‌كنم. مي‌دانم كه اين كار را مي‌كنم.» آوازه ترِوُر به عنوان يكي از بهترين نويسندگان داستان كوتاه در طول نيم ‌قرن نويسندگي او به آرامي، اما به‌طور پيوسته فزوني يافته‌ است: از سال 1975، آن زمان كه «گراهام گرين» داستان « فرشتگان در ريتز» را با عبارت «يكي از بهترين مجموعه‌ها، اگر نه بهترين مجموعه از زمان دوبليني‌هاي جيمز جويس به بعد» ستود. پافشاري او بر ذات اسرارآميز، و تا حدودي عرفاني فرآيند خلق اثر، كه از وي نويسنده‌اي «مطلقا غريزي» ساخته‌ است، بر فرزانگي وي مي‌افزايد. «نوشتن براي من سراسر رمز و راز است. اگر باور نداشتم كه با رمز و رازي روبه‌رو هستم، كل اين جريان نوشتن و نوشته‌هايم بي‌ارزش بودند. من نه تنها هيچ‌گاه پايان داستان را از پيش نمي‌دانم، بلكه حتي تصوري هم از اينكه چند خط بعد چه روي خواهد داد ندارم.» او حتي كمي خرافاتي است و از تحليل آنچه انجام مي‌دهد و فرآيند انجام آن، سر باز مي‌زند: «اگر يك كريكت‌باز بزرگ مثل ويو ريچاردز، يا يك تنيسور بزرگ مثل فدرر، كار خود را تحليل مي‌كرد، ممكن بود ببازد. در بازي‌هاي 12 ماه گذشته چه بر سر فدرر آمده بود كه تمامي بازي‌ها را باخت و به خانه بازگشت؟ هيچ منتقد ورزشي ادعا نكرد كه خود فدرر علت اين شكست‌ها را مي‌داند
يك منتقد درباره داستان لوسي گالت گفته بود: «مي‌شود گفت غم‌انگيزترين داستاني است كه تا به‌حال خوانده‌ايد.» و ماليخوليايي عميق همچون باران نرم و مدام ايرلندي سرتاسر چشم‌اندازهاي تخيلي آثار ترِوُر را پوشانده است. روايت‌هايي از مصائب و شكست‌هاي بي‌صدا، نااميدي و حس‌گناه، از تنهايي و حزن و سوگواري رمزآلودي اشباع شده است. چرا داستان‌هاي تروركه به طور غيرمنتظره‌اي سياه هستند – تقريبا هميشه سرشار از اندوه وغمبارند؟ «همه‌شان غم‌انگيز نيستند، نه اينكه از ابتدا تا انتها اندوه‌بار باشند. مخصوصا رمان جديدم اصلا اندوه‌بار نيست. ولي در پاسخ شما، بايد بگويم نمي‌دانم. اين اندوه از غم درون من سرچشمه مي‌گيردچهاردهمين رمان ترِوُر، «عشق و تابستان،» به همان موجزي و دلربايي كه از عنوانش برمي‌آيد، در ليست بلند نامزدهاي جايزه بوكر حضور دارد، گرچه اين ليست تاكنون چندين بار كوتاه‌تر شده است – سايه به سايه بِريل [بِين‌بريج]«يكي دو نفر از من جلوتر است» - او هيچ‌گاه بوكر را نبرده است. عشق و تابستان اگرچه نابودكنندگي لوسي گالت و سفر فليشا را ندارد، اما از تمامي نشانه‌هاي اثري كه ترِوُر آن را نوشته برخوردار است: شرم گذشته، اسرار، قرباني‌شدن و در نهايت رستگاري يا دست‌كم، تسلي‌خاطر. «اگر اندوه را از زندگي بگيريم، بخشي بزرگ و به‌دردبخور را حذف كرده‌ايم، زيرا كه اندوهگين بودن در واقع همان حس گناه است. هردوي اينها احساس ناخوشايندي برجاي مي‌گذارند، ولي در واقع، حس گناه به آن بدي كه به نظر مي‌رسد نيست. برخي اوقات ما نياز داريم كه احساس گناه داشته باشيم. من زياد در مورد اين حس گناه نوشته‌ام. فكر مي‌كنم اين حس مي‌تواند رگه‌هايي از تازگي و سبكي روحي ايجاد كند.» لوسي گالتِ بيچاره، با اميد به پايان خوش داستانش بازتابي از اين عقيده‌ است كه: «رمان‌ها بازتابي از واقعيت هستند، انعكاس كليت دنيا با تمام نوميدي‌ها و شادي‌هاي آن، هردو به يك اندازه. چرا نتوان در رمان اشتباهات و حماقت‌ها را جبران كرد؟» به نظر مي‌رسد ترِوُر لذتي‌ هاردي‌وار در ناكام گذاشتن اميال و آرزو‌هاي شخصيت‌هاي داستان – و خوانندگان آن – يافته است؛ با دريغ فرصتي هرچند كوچك براي اصلاح اشتباهات و حماقت‌هاي‌شان. به عقيده ميچيكو كاكوتاني، منتقد نيويورك‌تايمز: [در داستان‌هاي ترِوُر] مرز زندگي شخصيت داستان بيش از اين كه با عشق در ارتباط باشد، با ازدست دادن معصوميت تعريف مي‌شود – يك حادثه نگرش فرد را نسبت به خود يا خانواده‌ يا دوستش با تغيير بنيادي مواجه مي‌كند و در سايه اين بيداري، كليت رابطه او با دنيا تغيير مي‌كند
ترِوُر مي‌گويد: «داستان‌هاي من شديدا با احساسات درگير هستند، و هيچ سروكاري با ديگر حقايق ندارند. در نظر من تمام احساسات ارزش نوشتن دارند. كنجكاوي بيش از هرچيز انگيزه من را برمي‌انگيزد. به همين خاطر است كه درباره زنان مي‌نويسم، چون زن نيستم و نمي‌دانم زن بودن چه حسي دارد. از مطالعه و بررسي آنچه كه نيستم و نمي‌توانم باشم لذت مي‌برم.» گرچه ترِوُر موطن خود را در دهه 50 ترك كرده است، هنوز خود و خوانندگان آثارش او را يك «نويسنده ايرلندي» مي‌شناسند. او با همسرش جِين، كه 60 سالي دارد، در يك خانه رعيتي به سبك دوره ويكتوريا كه سال‌ها پيش در يكي از زيباترين حومه‌هاي دِوُن خريده‌اند زندگي مي‌كند، و چندماهي از سال را در ايتاليا يا سوئيس مي‌گذرانند. ترور با اينكه ديگر مثل سابق ساعت چهار صبح كارش را آغاز نمي‌كند، همچنان هر روز صبح بين ساعت شش تا شش‌ونيم پشت ميزش مي‌نشيند. به گفته خودش، در آن چند ساعت مانده به صبحانه، همان انرژي زمان 16، 17 سالگي‌اش را دارد. داستان‌هايش را با يكي از چهار ماشين تايپ المپيا، «از نوع آلماني‌اش، بهترين نوع ماشين تايپ در دنيا»، و روي كاغذ آبي، كه به گفته خودش «نوعي تكلف» است، مي‌نويسد. جين سكاندار تنهاي كاميپوتر است. بخش عمده‌اي از كار به بازنويسي اختصاص دارد، فرآيندي كه خود او آن‌را به برش و تدوين فيلم تشبيه مي‌كند - «آنچه در انتها باقي مي‌ماند، مهم ترين بخش نوشته‌هاست»؛ بازبيني داستان‌ها غالب اوقات تا ماه‌ها بعد از نوشتن ادامه دارد. كار تا قهوه ساعت 11 ادامه مي‌يابد، آنگاه كه «گفت‌وگويي طولاني و پرتب و تاب آغاز مي‌شود، اين بهترين موقع براي نوشتن است، ولي هيچ‌وقت نمي‌توانم از وسوسه گفت‌وگو با جين فرار كنم.» باقي روز به كار در باغ مي‌گذرد.
گرچه زندگي نويسندگان معمولا آرام و بي‌دغدغه به‌نظر مي‌رسد، مي‌توان سرنخ حساسيت تخيلات‌شان را در گذشته‌شان جست‌وجو كرد. ترِوُر كاكس در سال 1928 در كانتي كورك، از والديني پروتستان كه چشم ديدن هم را نداشتند، به دنيا آمد. زندگي زناشويي شاد خود ترِوُر (آنها دو فرزند دارند، كه يكي‌شان در لندن وكيل‌مدافع است و ديگري در بوستون، مجري تلويزيون)، به قول خودش، ماحصل دو ازدواج مخوف است، كه رابطه والدينش بدترين اين دو بوده است. «نه اينكه دائم در حال دعوا باشند؛ به ياد ندارم هيچ‌وقت پدرم فرياد زده باشد يا چيزي شبيه اين. فقط با هم راه نمي‌آمدند. احترامي در كار نبود، هيچ.» در آن خانه سوت و كور سه كودك زندگي مي‌كردند. خواهرش، كه ديگر زنده نيست، در واقع هيچ‌گاه زندگي نكرد، و همواره در ميان مشاجره والدين‌اش گير افتاده بود و اكنون كه هر دوي آنها ديگر پير شده‌اند، ترِوُر با برادر كوچكش درباره كودكي تيره‌شان حرف مي‌زند. «در تمام مسير مدرسه تا خانه، او از بازگشت به خانه ترس داشت: امروز با هم دوست هستند يا نه؟بيشتر وقت‌ها دوستي در كار نبود، سكوت همه‌جا را فرا گرفته بود، و سر ميز غذا هيچ حرفي رد و بدل نمي‌شد.» سرآخر والدين ترِوُر از هم جدا شدند، اما پس از اينكه پدرش بازنشسته شد و بچه‌ها خانه را ترك كرده بودند. او هيچ‌وقت درك نكرد كه «چرا اين دو انسان جذاب و دوست‌داشتني نمي‌توانستند با هم كنار بيايند.» كنجكاوي هميشگي به سراغش مي‌آيد كه «هميشه فكر مي‌كردم، واقعا يك اتفاقي افتاده، همان‌طور كه معمولا اتفاقاتي در زندگي زناشويي و روابط اين‌چنيني رخ مي‌دهد و هيچ كس درباره آن خبري ندارد زيرا كه اين‌جور چيزها هميشه از همه مخفي نگه داشته مي‌شوند، به خاطر شرمساري يا چيزي چون آن. يك علامت سوال بزرگ.» به‌خاطر شغل پدر كه در يك بانك ايرلندي كار مي‌كرد، و ترفيع‌هاي پي‌درپي كه به معني نقل مكان از شهري به شهر ديگر بود، زندگي آنها به دوره‌گردها مي‌مانست. در نتيجه، ترِوُر در 11 مدرسه مختلف درس خوانده و حتي دوره‌هايي از مدرسه رفتن محروم بوده است. «دختري بود كه براي درس دادن به ما به خانه مي‌آمد، چيز زيادي بلد نبود، ولي خيلي مهربان بود.» او با نقل قول از آگاتا كريستي، معتقد است خيلي خوش‌شانس بوده كه چنين تحصيلات ضعيفي داشته است: «در كودكي زندگي را آسان مي‌گيريد، اهميتي ندارد كه درست رفتار مي‌كنيد يا غلط.» به قول خودش، در همه درس‌ها دست‌وپابسته بود، به‌جز انشا. هر هفته موضوعي تعيين مي‌شد و برخلاف بقيه كه چيزهايي درباره گل و بلبل و سنت‌پاتريك مي‌نوشتند، او عنواني برمي‌گزيد و داستاني مي‌نوشت. «من به هوش زياد شهرت داشتم كه به هيچ وجه صحت نداشت. بهتر است بگوييم غريز‌ه نوشتن و تخيل خوبي داشتم. اين به معناي باهوش بودن نيست
مدت‌هاي مديدي را صرف خواندن داستان‌هاي كارآگاهي و دلهره‌آور مي‌كرد و تصميم گرفت حرفه روزنامه‌نگاري را بيازمايد، «هرچيزي كه من را قادر به نوشتن سازد.» برنامه‌اش اين بود كه در اولين فرصت مدرسه را رها كرده و به انگليس برود، تا در آنجا بتواند در يك روزنامه محلي كار كند. اما مادرش متقاعدش كرد كه وقتي همه روزنامه‌نگاران انگليس از جنگ بازگردند، «تلاش‌هاي بي‌جان» او ديگر هيچ ثمري نخواهد داشت. «البته كه حق با او بود، اين كار فايده‌اي نداشت.» اين شد كه با اكراه به دانشگاه رفت تا تاريخ بخواند و خيلي زود تمام علاقه‌اش را به روزنامه‌نگاري از دست داد و ترجيح داد به دنبال حكاكي و قالب‌سازي برود. در ترينيتي كالج دوبلين با جين آشنا شد و پس از پايان تحصيل به آموزگاري ساده تبديل شد. بعد از اينكه مدرسه‌اش ورشكسته شد، اين زوج جوان به لندن مهاجرت كردند، و ترِوُر در نهايت جاي خود را به عنوان پيكرتراش در بخش غربي جزيره تثبيت كرد. خيلي زود دريافتند كه نمي‌توان از مجسمه‌سازي درآمد زيادي به‌دست آورد. 16 سال بود كه دست به قلم نبرده بود، اما تصميم گرفت بخت خود را با نوشتن يك رمان بيازمايد، بنابراين ماشين تايپ المپيايي را كه هديه عروسي‌شان بود برداشت و دست‌به‌كار شد. اين رمان تنها توانست 75 دلار هزينه انتشارش را پوشش دهد و همان زمان امتياز آن را واگذار كرد؛ در فهرست – حيرت‌آور- آثار وي كه هنوز هم تجديد چاپ مي‌شوند نيز نامي از اين كتاب نيست. تنها آن‌گاه كه توانست كاري تمام‌وقت در يك شركت تبليغاتي در لندن به‌دست آورد، در سن 32 سالگي به واقع نوشتن را آغاز كرد. «كار وحشتناكي بود» ولي به قول خود ترِوُر، آنها زياد تحت فشارش نمي‌گذاشتند و توانست نخستين داستان‌هايش را در زماني كه بايد مشغول نوشتن تبليغ براي كالاهاي لوكس و كاغذديواري باشد، بنويسد. در سال 1964، نخستين رمانش، رفقاي قديمي (The Old Boys) منتشر شد و ويليام ترِوُر از روح ترِوُر كاكس‌زاده شد. پاييز امسال، مجموعه‌اي كامل از داستان‌هاي ترور كه طي حدود 50 سال نوشته شدند، توسط انتشارات پنگوئن منتشر خواهد شد. وي هنوز خود را «داستان‌كوتاه نويسي» مي‌داند كه به رمان روي آورده است و نه بالعكس. يك داستان كوتاه به نظر وي «بارقه‌اي» است از زندگي يا روابط يك آدم. «مي‌توانيد رابطه‌اي را در نظر بگيريد و عكسي از آن بگيريد. و اين تمام ماجراست. اغلب اوقات آن رابطه مي‌تواند در شمايل بزرگ‌تر رمان گم شود. من دوست‌دارم اين روابط را باز كنم و نگاهي كامل و دقيق به شخصيت‌ها بيندازم