شهر ماتم
در نبض های من
غم طبل می زند
*
فریادهای من
پرواز را به یاد ندارند
در نعره های من
روح کبوتریست که در صحن یک حرم
با دانه های گندم
مسموم گشته است
*
در تنگنای تیره ی رگ هایم
خون کبود مرده گذر دارد
مانند دسته های عزاداری
در کوچه های شهر...
از کتاب «پشت دریچه ی جهان»، شعرهای چاپ نشده عمران صلاحی، مروارید، دی 89
در نبض های من
غم طبل می زند
*
فریادهای من
پرواز را به یاد ندارند
در نعره های من
روح کبوتریست که در صحن یک حرم
با دانه های گندم
مسموم گشته است
*
در تنگنای تیره ی رگ هایم
خون کبود مرده گذر دارد
مانند دسته های عزاداری
در کوچه های شهر...
از کتاب «پشت دریچه ی جهان»، شعرهای چاپ نشده عمران صلاحی، مروارید، دی 89