۱۳۸۷ اسفند ۲۱, چهارشنبه


سومين نشست انتشارات مرواريد روز يكشنبه يازدهم اسفند ماه در دفتر اين انتشارات برگزار شد، و به بررسي كتاب زنان در داستان نوشته ي نرگس باقري اختصاص داشت كه با حضور دكتر محمد دهقاني و سعيد سبزيان م. نقد و بررسي شد. باقري در زنان در داستان به بررسي شخصيت­پردازي در آثار سيمين دانشور، مهشيد اميرشاهي، غزاله عليزاده و شهرنوش پارسي­پور مي­پردازد.

دكتر محمد دهقاني نويسنده و مترجم، بحث را آغاز كرد: بيش از هر چيزي مسائل نظري در اين كتاب برايم اهميت دارد. عنوان كتاب را كه ديدم طبعا دو سه حوزه د ر ذهنم تداعي شد كه انتظار داشتم اين كتاب به آنها پرداخته باشد، يا به عبارتي مقدماتي درباره­ي اين حوزه­ها در اين كتاب ببينم. يكي مبحث فمنيسم بود؛ آقاي دكتر جلالي در مقدمه­شان بر اين كتاب عنوان كرده اند كه نويسنده در اين كتاب ناچار شده از نقد فمنيستي فراتر برود و به نقد جامعه­شناسي داستان­هاي زنان بپردازد، يعني طبيعتا نقد فمنيستي در اين كتاب آمده­است. با اين اوصاف اولين چيزي كه انتظار داشتم مقدمه­اي درباره­ي فمنيسم و نظريات فمنيستي در نقد ادبي بود و اينكه كتاب بر اساس كدام يك از اين نظريات يا تركيبي از آنها نوشته شده، ولي مطلقا چنين چيزي را در كتاب نديدم. دومين انتظارم با توجه به موضوع كه شخصيت­پردازي است و به هر حال اين به جنبه­ي روانشناختي ادبيات مربوط مي­شود، اين بود كه مقدمه­اي درباره­ي روانشناسي زنان وجود داشته باشد. البته در طول كار با مواردي برخورد كردم كه به مقوله­ي روانشناسي شخصيت اشاره كرده بوديد اما به گمانم كافي نبود. مسئله­ي سوم همين بخش جامعه­شناسانه بود كه دكتر جلالي هم به آن اشاره كرده­اند، يادداشت ايشان اين انتظار را در خواننده ايجاد مي­كند كه خب وقتي شما صحبت از طبقات اجتماعي مي­كنيد و يا تاثير محيط اجتماعي نويسندگان بر شخصيت­هاي داستان، بايد مباني نظري شما در اين حوزه مشخص باشد. شما به مقولات جامعه­شناسانه اشاره كرده­ايد و از مباني اين حوزه بهره گرفته­ايد ولي در مجموع احتياج به بسط دارد.

در سراسر كتاب توانستم يك حكم مشخص ببينم كه نه فرضيه است و نه نظريه، حكم است و آن اينكه زنان نويسنده بهتر از مردان نويسنده توانسته­اند ابعاد وجودي زن را توصيف كنند. خب، اين يك حكم است و به نظر من كتاب پاسخگوي چنين حكمي نيست و در مجموع آن را اثبات نمي­كند. مگر ما همه­ي آثار مردان و زنان داستان­نويس را بررسي كرده ايم، دست­كم در حوزه­ي ادبيات فارسي؟ البته شما نگفته­ايد در حوزه­ي زبان فارسي، ولي طبعا كتاب اين را مي­رساند. حكم شما كلي­تر از نويسندگاني است كه بررسي كرده­ايد. سوالي كه حين خواندن كتاب برايم ايجاد شد اين بود كه چرا شما اين چهار زن را انتخاب كرده­ايد، يعني ملاك­هاي انتخاب شما چه بوده؟ مثلا چرا منيرو رواني پور در اين كتاب نيست؟ چرا زويا پيرزاد نيست؟ يا كساني ديگر كه فراوان­اند. مثلا مهشيد اميرشاهي به نظر من از حيث داستان نويسي به خصوص در همين حوزه­ي زنان هم قوي­تر از رواني­پور نيست.

در بخش پاياني كتاب كه پنج نويسنده­ي مرد را مطرح كرده­ايد تا مقايسه كنيد كه اينها در آثارشان چطور به زنان پرداخته­اند، باز نمي­دانم ملاك­هايتان براي انتخاب آنها چه بوده؟ مثلا چرا هوشنگ گلشيري انتخاب نشده؟ يا وقتي صادق هدايت را انتخاب مي­كنيد، چرا به سراغ علويه خانم مي رويد كه اثر متوسط اوست؟ از محمود دولت­آبادي هم فقط به جاي خالي سلوج استناد شده و كمي به زيور كليدر، و باز اينجا هم ملاك­هايتان مشخص نيست.

با توجه به حدود تحقيق شما در اين كتاب به گمانم نمي­شود چنين حكم­هاي كلي­اي را صادر كرد.

غالب استنادها به روحيات زنان در اين كتاب به جنس دوم سيمون دوبوار شده كه اگر آن را پژوهش حساب كنيم، به هيچ وجه كافي نيست، يك اثر قديمي است و پژوهش به آن معناي جدي محسوب نمي­شود؛ بايد به پژوهش­هاي جديدتري كه در اين حوزه انجام شده مراجعه مي­كرديد. به نظر من كافي بود به كتاب ام.اچ. ايبرمز مراجعه مي­كرديد، يعني فرهنگ اصطلاحات ادبي. در اين فرهنگ در ذيل توضيحاتي كه در هر مدخل مي­آورد منابع غني­اي را معرفي مي­كند كه مي­تواند راهنماي بسيار خوبي باشد. مثلا مي­توانستيد به مدخل­هاي شخصيت و شخصيت­پردازي، روانشناسي ادبيات، و نقد فمنيستي مراجعه كنيد كه خيلي كتاب هاي خوبي را معرفي كرده است. يكي از نقاط مثبت كتاب اين است كه اين مقولات مهم طرح مبحث شده و اين خود بسيار مهم است.

مقوله­ي دومي كه مي­خواهم به آن بپردازم مسائل ساختاري كتاب است. در بحث جنسيت نوعي عدم توازن بين نويسندگان وجود دارد. شما 8 صفحه را به سيمين دانشور اختصاص داده­ايد، 9 صفحه به مهشيد اميرشاهي، كمتر از 5 صفحه به غزاله عليزاده، و يكدفعه بيش از 35 صفحه به شهرنوش پارسي­پور، چرا؟ دليل­تان چه بوده؟ در بخش زنان و حوادث در داستان­ها تعريفي از حادثه نداده ايد. همان­طور كه خودتان هم در كتاب اشاره كرده­ايد حادثه يكي از عناصر مهم در داستان است، اما تعريف شما از حادثه چيست؟ شما مقولاتي را حادثه تلقي كرده ايد كه مبناي اين فرض­تان براي من خواننده مشخص نيست. در مورد بخش پاياني كتاب هم به نظرم مي­شد از كتاب حذف شود و لطمه اي به كليت كار نمي­زد. ولي در كل بايد بگويم اين كتاب فتح بابي است در اين حوزه و من بسيار خوشحالم كه اين مسائل مطرح مي­شود.

بعد از دكتر دهقاني، سعيد سبزيان م. مترجم و نويسنده، صحبتش را اين­گونه آغاز كرد: بسياري از مطالبي كه آقاي دكتر دهقاني مطرح كردند دغدغه­ي ذهني من هم بودند، در نتيجه سعي مي­كنم مسائلي را كه ايشان اشاره كردند تكرار نكنم. بحثم را از اينجا شروع مي­كنم كه ادبيات زنان امروز در كنار جنبش زنان اهميت پيدا كرده، ولي اين سوال در ذهنمان شكل مي­گيرد كه چرا ادبيات زنان را امروز از ادبيات مردان جدا مي­كنيم؟ خب، اين جدايي خبر از دغدغه­هاي عميق اجتماعي دارد. اگر ما درباره­ي ادبيات زنان اين دغدغه­ها را داريم، يعني در تحليل و بررسي­مان بايد به نظريات فمنيستي هم توجه داشته باشيم. اين طور تحقيقي نمي­تواند مبتني بر نظريات فمنيسم نباشد. در اين حوزه آثار بسيار برجسته­اي به فارسي ترجمه شده و موجود است. در حين خواندن كتاب شما، اين دريغ را داشتم كه چرا از هيچ كدام از اين منابع بهره نگرفته­ايد.

نكته­ي ديگر اينكه خانم باقري در اين كتاب عنوان مي­كنند كه تصويري كه از زنان در آثار مردان داده شده تصويري باصداقت نيست، و آفريده­ي نگاه مردان است. مثلا اگر زن احساساتي يا شهرآشوب يا مجنون نشان داده شده، به تعبير خود خانم باقري به اين معناست كه اطلاعات مردان نويسنده نسبت به زنان اطلاعات دست دومي است كه از خواهر و مادر و زنان اطرافشان به دست آورده­اند. حتي اگر اين ادعا را بپذيريم نبايد فراموش كنيم كه ادبيات زنان به تعبير سيمون دوبوار بيان آرزوهايي است كه زنان نويسنده دارند. به عبارتي، تصوير زن در ادبيات زنان را هم نمي­توان تصوير حقيقي تلقي كرد، بلكه تصويري آرماني است. پس نمي­توان گفت تصوير زنان در آثار مردان دروغين است و در آثار زنان حقيقي.

عنوان فرعي كتاب حكايت از اين دارد كه دغدغه­ي اصلي شما بررسي شخصيت­پردازي است و با اين توصيف روايت­شناسي بايد پايه­ي اصلي تحقيق در اين كتاب مي­بود. حتي يك كلمه از روايت­شناسي صحبتي نكرده­ايد. تعريفي كه از شخصيت مي­دهيد از ابراهيم يونسي و جمال ميرصادقي است، اينها نسبت به علم روايت­شناسي اطلاعات درجه دو دارند. حال­آنكه در اين حوزه هم چند كتاب بسيار خوب به فارسي ترجمه شده كه شما مي­توانستيد با استفاده از آنها و تعاريف و تقسيم­بندي­هايي كه درباره­ي مقوله­ي شخصيت و شخصيت­پردازي آورده­اند، تحليل­تان را انجام دهيد. وقتي شما مبناي نظري قرص و محكم نداريد چطور مي­توانيد شخصيت­ها را تحليل ­كنيد؟ يكي ديگر از نكاتي كه بايد به آن اشاره كنم تز كلي شما در اين كتاب است، شما مي­خواهيد بگوييد زناني كه در اين داستان­ها مي­بينيم، مخصوصا قهرمانان، انگار كه تصوير بازتوليد­شده­ي نويسندگان­شان هستد؛ اين تفسير شما مبتني بر نقد زندگينامه­اي است كه بساط آن سال­ها پيش برچيده شده است. اين تفسير شما همان مغلطه­ي تفسير آثار بر اساس نيات نويسنده يا زندگي اوست. اگر قرار است شخصيت­ها را تحليل كنيد بايد آنها را فقط در دنياي داستان تحليل كنيد و بررسي شما ربطي به دغدغه­هاي شخصي نويسنده ندارد. خصوصا عنوان كتاب شما همين مفهوم را دارد: زنان در داستان و نه زنان داستان­نويس. شما با اين تحليل از جهتي به رمانتيسيزم نزديك شده ايد؛ شما ادبيات را بيان مافي­الضمير نويسنده مي­دانيد. اين تز رمانتيك خيلي هم طرفدار ندارد.

يكي از مسائلي كه خيلي به آن نظر داشته­ايد اين بوده كه اين چهار نويسنده پيش از آنكه نويسندگان ادبي باشند مبارز اجتماعي­اند، كساني هستند كه عامدانه رمان­هايي نوشته­اند كه در جامعه­ تحول ايجاد كنند. به نظرم اين نگاهي تقليل­گرا به ادبيات است و بعد زيباشناسانه­ي آن را ناديده مي­گيرد. دنياي داستان پيش از هر چيز دنياي تخيل­شده است. مسئله­ي ديگر اين است كه شما به شخصيت­ها و طبقه­ي اجتماعي اشاره مي­كنيد ولي تعريف دقيقي از طبقه­ ارائه نمي­دهيد و براي خواننده مشخص نيست كه مبناي نظري شما چيست. در برخي قسمت­ها تحليل­هايتان جهت آماري پيدا كرده و از بعد ادبي فاصله گرفته است و من اين را يكي از نقاط ضعف كتاب مي­دانم. در نهايت بايد بگويم كه اين كتاب پا در عرصه­اي گذاشته كه راه را براي تحقيق­هاي بعدي باز مي­كند. مي­تواند به كساني كه مي­خواهند در اين حوزه پژوهش انجام دهند خط بدهد. از اين جهت كه خانم باقري به بررسي آثار اين چهار نويسنده­ي زن مي­پردازد و وجود تحقيق­هاي اين چنيني مي­تواند بر فهرست آتار اصيل و موثق تاثير بگذارد. چرا هميشه بايد آثار مردان داستان­نويس موضوع پژوهش باشند و نه آثار زنان.

در پايان جلسه نرگس باقري گفت: دقيقا بعضي از همين مباني و نظريه­ها مخصوصا روايت­شناسي از دريغ­هاي بزرگي بود كه بعد از پايان كار داشتم و قصد دارم در ادامه­ي كار برطرف­شان كنم. مبناي من براي انتخاب اين چهار نويسنده­ي زن تنها از نظر تاريخي و به ترتيب بود. كار بر روي آثار منيرو رواني­پور هم بخشي از پروژه­ام بود كه آن را به مرحله­ي بعد موكول كردم تا در كنار آثار زنان ديگر كه با گذشت زمان نحوه­ي كار آنها هم متحول شده بود ادامه دهم. در ادامه­ي كار كه در قالبي ديگر منتشر خواهد شد سعي كرده­ام ضعف­هاي نظري تحقيقم را برطرف كنم. به هر حال بابت پيشنهادهايي كه داديد و برايم راهگشا خواهد بود از شما ممنون­م.